استادیار گروه علوم قرآن و حدیث، پردیس فارابی دانشگاه تهران، قم
چکیده
یکی از پدیدههای مهم در تاریخ حدیث، مسئله جعل است. اگرچه مسئله جعل، ناظر به حدیث مطرح میشود، اما واقعیت عینی جعل مورد ادعا در حدیث، در عمل ناظر به گزارشهای تاریخی است. ادعای «جعل حدیث» نیز همواره راهحلّی در تحلیل گزارشهای تاریخ حدیثی بهشمار میرود. از سویی دیگر مسئله «جعل»، موضوعی مشترک بین محافل بومی و خاورشناسی است. خاورشناسان بر مبنای عدم توجه به ساختار حدیث و با تأکید بر شفاهیبودن بنیاد احادیث، به اصالت جعل متمایل شدهاند. سوال این است که چه تفاوتی بین برداشت از جعل در فضاهای بومی و خاورشناسی وجود دارد؟ واقعیت آن است که شناخت جعل، بدون شناخت ساختاری که جعل در آن واقع شده، امکان ندارد. برداشت واقعبینانه، معتقد به جعل در ساختار است و برداشت سادهانگارانه، آن را خارج از ساختار تحلیل میکند. ساختار حدیثی، بهطور کلی مبتنی بر ویژگیهایی چون: اختصاص به دوران متقدم، اصالت نقل شفاهی، محوریت سند، تمایز ارزشگذاری از نقل و تمایز سطوح مختلف متن است. توجه به دو مغالطه رایج ساختاری شامل: مغالطه تلازم «جعل» و «نقل شفاهی» و مغالطه تلازم «ضعف» و «جعل» ازآنروست که به این نتیجه برسیم که بهطور کلی، تلاش برای انتساب یک گزارش تاریخی به «جعل»، بهعنوان اولین و آخرین راهحلّ و مبتنی بر رویکرد حذفی، قابل قبول نیست.